معنی پر هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو
پر هکاردن
پرکندن مرغ و پرنده
ادامه...
پرکندن مرغ و پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جم هکاردن
جمع کردن، گردآوردن
ادامه...
جمع کردن، گردآوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرزو هکاردن
پالوده و صاف کردن
ادامه...
پالوده و صاف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرز هکردن
پرهیز نمودن از خوردن خوراکی های زبان بار، پرهیز کردن
ادامه...
پرهیز نمودن از خوردن خوراکی های زبان بار، پرهیز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرده هکاردن
شرم از حضور یافتن در جمع دیگران، روی نهان کردن عروس، در
ادامه...
شرم از حضور یافتن در جمع دیگران، روی نهان کردن عروس، در
فرهنگ گویش مازندرانی
ترت هکاردن
تحریک کردن، وسوسه کردن
ادامه...
تحریک کردن، وسوسه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جرت هکاردن
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
ادامه...
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر هاکردن
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
ادامه...
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
فرهنگ گویش مازندرانی
خرت هکاردن
بریدن، صدای کشیدن چیزی بر زمین
ادامه...
بریدن، صدای کشیدن چیزی بر زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
پته هکاردن
آب پز کردن مانند: آلوی آب پز و باقلای آب پز
ادامه...
آب پز کردن مانند: آلوی آب پز و باقلای آب پز
فرهنگ گویش مازندرانی
خر هاکردن
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
ادامه...
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
در هاکردن
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
ادامه...
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رج هکاردن
نشان کردن، نشان چیزی را گرفتن، درست کردن کاری یا چیزی، پیدا
ادامه...
نشان کردن، نشان چیزی را گرفتن، درست کردن کاری یا چیزی، پیدا
فرهنگ گویش مازندرانی
رت هکاردن
جدا شدن، رها شدن، پاره شدن
ادامه...
جدا شدن، رها شدن، پاره شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رخ هکاردن
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
ادامه...
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
رش هکاردن
روان بودن، روان شدن، جنبش داشتن
ادامه...
روان بودن، روان شدن، جنبش داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرسش هکاردن
پرستش کردن، پرستیدن، تیمار نمودن مریض، پرسیدن
ادامه...
پرستش کردن، پرستیدن، تیمار نمودن مریض، پرسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پتی هکاردن
فرو کردن، سپوختن
ادامه...
فرو کردن، سپوختن
فرهنگ گویش مازندرانی
چپر هکاردن
پرچین کردن، حصار کردن با شاخ و برگ گیاهی
ادامه...
پرچین کردن، حصار کردن با شاخ و برگ گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی
سر هکاردن
رها شدن، گسیل شدن، هجوم آوردن، ساختن سقف خانه، تأمین معاش و قوت اهل خانه، سیر کردن
ادامه...
رها شدن، گسیل شدن، هجوم آوردن، ساختن سقف خانه، تأمین معاش و قوت اهل خانه، سیر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرت هکاردن
پودر کردن، ریز ریز نمودن
ادامه...
پودر کردن، ریز ریز نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
پل هکاردن
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
ادامه...
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پم هکاردن
پهن کردن، گستردن
ادامه...
پهن کردن، گستردن
فرهنگ گویش مازندرانی
په هکاردن
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
ادامه...
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
فرهنگ گویش مازندرانی
پی هکاردن
قطع کردن، بریدن رگ و پی حیوان با تبر، زخم زدن به درخت که
ادامه...
قطع کردن، بریدن رگ و پی حیوان با تبر، زخم زدن به درخت که
فرهنگ گویش مازندرانی
جر هکاردن
جر و بحث کردن، مشاجره نمودن، بالا آوردن صدا، جر و بحث کردن، پایین آوردن
ادامه...
جر و بحث کردن، مشاجره نمودن، بالا آوردن صدا، جر و بحث کردن، پایین آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لر هکاردن
بانگ برآوردن گاو گوسفند
ادامه...
بانگ برآوردن گاو گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی
پخ هکارده
اخم کرده
ادامه...
اخم کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
یر هکاردن
از روی مانعی گذشتن و عبور کردن
ادامه...
از روی مانعی گذشتن و عبور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هر هکاردن
فرو ریختن ناگهانی
ادامه...
فرو ریختن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرهکاردن
پر کردن، کسی را علیه دیگری برانگیختن، پیشگیری از جفت گیری
ادامه...
پر کردن، کسی را علیه دیگری برانگیختن، پیشگیری از جفت گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
پت هاکردن
کچ کردن، پیچاندن، منحرف کردن
ادامه...
کچ کردن، پیچاندن، منحرف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرجن هکاردن
الک کردن، غربال نمودن، جدا ساختن ریز و درشت و مرغوب و نامرغوب
ادامه...
الک کردن، غربال نمودن، جدا ساختن ریز و درشت و مرغوب و نامرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتک هکاردن
سرپایی شاشیدن، بیرون جهیدن مواد آبکی
ادامه...
سرپایی شاشیدن، بیرون جهیدن مواد آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
زور هکاردن
به زور وادار کردن، اجبار کردن، توانا و زورمند شدن
ادامه...
به زور وادار کردن، اجبار کردن، توانا و زورمند شدن
فرهنگ گویش مازندرانی